کار - پول - کار - کار


من در یک جامعه زندگی می‌کنم. چرا؟! چرا در یک جزیره‌ی دور افتاده و به تنهایی زندگی نمی‌کنم تا از شر این سر و صدا و آلودگی و مشکلات راحت باشم؟! دلیل اصلی این است که من "نیاز" دارم که در یک جامعه زندگی کنم!
زندگی کردن در یک جامعه، امتیازات زیادی دارد! دیگر لازم نیست من هم کشاورزی کنم، هم دامداری، هم پارچه درست کنم، هم لباس ببافم و هزار و یک کار دیگر!
آنها همه‌ی این کارها را برای من انجام می‌دهند! تمام نیازهای مرا برآورده می‌کنند! این بسیار خوب است! تنها چیزی که در قبال همه چیز می‌خواهند، این است که من هم برای آنها کار کوچکی را انجام دهم! معامله‌ی منصفانه‌ایست! به این ترتیب من حتی این امکان را دارم که کاری را انجام دهم که دوست دارم! نه هزار و یک کاری که برای زنده ماندن مجبور به انجام‌شان هستم!
هر چقدر کار من برای جامعه مفیدتر باشد، جامعه هم خدمات بیشتری به من ارائه می‌دهد! باز هم منصفانه است! برعکس عبارت هم مهم است! هر چه خدمات بیشتری از جامعه بخواهم، باید کار مفیدتری انجام دهم!
من اگر بتوانم کاری تخصصی انجام دهم، یعنی کاری که عده‌ی کمتری قادر به انجام‌اش هستند، کار مفیدتری انجام داده‌ام.
نتایج:
ما "باید" کار کنم! ("همه" باید کار کنند!)! نه برای اینکه پول بدست بیاوریم! برای اینکه در ازای آن همه خدمات، کاری انجام داده باشیم!
حتی تصور داشتن پولی بدون انجام کاری به آن اندازه، خودخواهانه است! یعنی دیگران را موظف بدانیم که بی‌دلیل به ما خدمت کنند!
آن‌ها که خدمات زیادی می‌گیرند، حتما کار بسیار مفیدی انجام داده‌اند! (مراجعه کنید به پ.ن3) پس حق دارند!
و نتایج دیگر!

پ.ن1 این مطلب، با این ادبیات ساده، می‌تواند حتی در رد یا دفاع از مکاتبی باشد!!
پ.ن2 آماده‌ی شنیدن هر انتقاد و در صورت لزوم، تغییر مواضع، هستم!!
پ.ن3 این گونه مطالب برای حالت‌های ایده‌آل است! با ایران و جاهای دیگر مقایسه نکید! صرفا تئوری!
پ.ن4 نمی‌خواستم برای این مطلب عنوان بگذارم! فکر کنم این هدف محقق شد!

::samic::

نوشته شده در آذر 87

مطالب گذشته